داستان
روزهای با تو بودن_ قسمت شانزدهم

به گزارش جبهه اقدام ;
#روزهای_با_تو_بودن
#قسمت_ شانزدهم
چالش های یک نوجوان با خانواده، خودش و محیط اطرافش، یکی از سنت های همیشگی زندگی بوده؛ ولی هر نوجوانی فکر می کند او تنها کسی ست که این مشکل را دارد.
چالش ها بزرگ می نمایند، ولی بعدا می فهمد در برابر طوفان های زندگی، نسیمی بیش نبوده! چالش های نوجوانی درطول تاریخ همیشه وجود داشته اند ولی برای نوجوان امروز شاید نشود اسمش را نسیم گذاشت، باد است و گاهی گردباد.
این را وقتی فهمیدم که مرتضیِ 16ساله را پکر دیدم.
یک هفته ای می شود که گویا نگران چیزیست که نمی دانم.
مادر اینها را پای درس های زیادش می گذارد؛ اما می دانم ته دلش نگران است.
پدر هم نظارت غیر مستقیمش را بیشتر کرده؛ اما مرتضی نه دوستان ناجور دارد، نه جاهای بد می رود، نه با فضای مجازی میانه ای دارد.
کلا بچه ی حرف گوش کن و آرامیست و دنبال دردسر نمی گردد.
بدون در زدن وارد می شوم؛ آنقدر ناگهانی که مریم از جا می پرد و کتاب قطوری که دست گرفته از دستش می افتد. بعد هم اخم می کند که: "من نخوام سرزده بیای تو باید چکار کنم؟"
ادامه مطلب دلنوشته ای با شهید حاج قاسم سلیمانی!
امام مهربانتر از امام
هر لحظه در محضر اوییم
های ,تو ,چالش ,ولی ,قسمت ,نوجوان ,با تو ,می کند ,روزهای با ,چالش های ,بودن قسمت
درباره این سایت